نویسنده: برتراند راسل
مترجم: نجف دریابندری




 

به آسانی می توان این دعوی را مطرح کرد که باور دارای قدرت مطلق است، و همه ی صورتهای دیگر قدرت از آن ناشی می شوند. ارتشها بی فایده اند، مگر آنکه سربازان به امری که برایش می جنگند باور داشته باشند، یا در مورد سربازان مزدور، مگر آنکه افراد باور داشته باشند که سردارشان می تواند آنها را به پیروزی برساند. قانون بی اثر است، مگر آنکه عموم مردم حرمت آن را نگه دارند. سازمانهای اقتصادی بر حرمت قانون متکی هستند؛ مثلاً در نظر بگیرید که اگر مردم عادی به جعل پول اعتراضی نداشته باشند، بانکها چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد. باور دینی غالباً نیرومندتر از دولت از آب درآمده است. اگر، در هر کشوری، اکثریت بزرگی از مردم طرفدار سوسیالیسم باشند، سرمایه داری نمی تواند دوام بیاورد. به این دلایل می توان گفت که در امور اجتماعی قدرت اصلی همانا قدرت باور است.
ولی این حرف فقط نیمی از حقیقت است، زیرا نیروهایی را که پدید آورنده ی باورند به حساب نیاورده است. همه ی کشورهای اروپایی در حال حاضر دارای همان دیانتی هستند که دولت آن کشورها در اواخر قرن شانزدهم داشته است، و این امر را باید نتیجه ی تسلط بر وسایل تبلیغ مذهب و تعقیب لامذهبان با نیروی نظامی در آن کشورها دانست. رسم بر این است که باورها را نتیجه ی عوامل ذهنی بشناسند، ولی این فقط در مورد علل بلاواسطه درست است: در پس پشت این علل معمولاً نیروی مادی در خدمت یک مسلک خاص قرار دارد.
از آن طرف، هیچ مسلکی در آغاز کار زوری در اختیار ندارد، و نخستین قدمها در پدید آوردن یک باور گسترده باید فقط با نیروی اقناع برداشته شود.
به این ترتیب به نوعی «الّاکلنگ» می رسیم: اول اقناع محض، که به ایمان آوردن یک اقلیت می انجامد؛ سپس به کار بردن زور، برای آنکه باقی جامعه در معرض تبلیغات «صحیح» قرار گیرند؛ و سرانجام باور راستین از جانب اکثریت جامعه، که بکاربردن زور را بار دیگر غیرلازم می سازد.(1) برخی از باورها از مرحله ی اول پیشتر نمی روند، برخی به مرحله ی دوم می رسند و در می مانند، برخی دیگر در هر سه مرحله موفق می شوند. «انجمن دوستان» (2) هرگز از مرحله ی اقناع پیشتر نرفت. مخالفان دیگر مذهب مرسوم در زمان کرامول نیروهای دولت را در دست گرفتند، ولی پس از رسیدن به قدرت در تبلیغات خود شکست خوردند. کلیسای کاتولیک پس از سه قرن کار اقناعی در زمان کنستانتین زمام قدرت را بدست گرفت، و آنگاه با زور یک نظام تبلیغاتی برقرار کرد که تقریباً همه ی مشرکان اروپا را مسیحی ساخت و به مسیحیت این توانایی را داد که از هجوم اقوام وحشی شمال جان به در برد. مرام مارکسیستی در روسیه اکنون به مرحله ی دوم خود رسیده است، و شاید هم به مرحله ی سوم، ولی در جاهای دیگر هنوز در مرحله ی اول است.
اما برخی موارد مهم نفوذ در باورها نیز هست که در هیچ کدام از این مراحل نیازی به زور ندارد. از این میان، بارزترین نمونه ظهور علم است. در زمان حاضر، دولت در کشورهای متمدن علم را تشویق می کند، ولی در آغاز چنین نبوده است. گالیله را وادار به توبه کردند، نیوتون را «رئیس ضرابخانه» کردند تا از علم دست بردارد، لاووازیه را گردن زدند، و گفتند «جمهوری نیازی به دانشمند ندارد» . ولی این مردان، و تنی چند مانند اینها، پدید آورندگان جهان نوین بودند؛ تنها مرد دیگری که تأثیرش را با اینها می توان قیاس کرد فیثاغورس است، که او هم وجودش مورد تردید است.
این روزها رسم شده است که «عقل» را، به عنوان نیرویی که در امور بشری مؤثر است، تحقیر کنند، اما ظهور و گسترش علم در آن طرف قضیه برهان برنده ای است. مردان علم به مردان عادی هوشمند ثابت کردند که نوع خاصی از جهان بینی عقلی می تواند پدید آورنده ی ثروت و قدرت نظامی باشد؛ و این هدفها به قدری مطلوب بودند که جهان بینی عقلی جدید بر جهان بینی قرون وسطی پیروز شد، و حال آنکه نیروی سنّت و درآمد کلیسا و احساسات مذهب کاتولیک راه را بر آن بسته بودند. جهانیان دیگر باور نکردند که حضرت یوشع خورشید را از حرکت بازداشته است، زیرا ستاره شناسی کوپرنیکی در دریانوردی به کار می آمد؛ فیزیک (طبیعیات) ارسطو را به دور انداختند، زیرا نظریه ی گالیله درباره ی اجسام سقوط کننده امکان محاسبه ی خط سیر گلوله ی توپ را بدست می داد؛ داستان طوفان نوح را کنار گذاشته، زیرا که علم زمین شناسی در استخراج معادن به درد می خورد؛ و بر همین قیاس. امروز مردم عموماً پذیرفته اند که علم، هم برای جنگ و هم برای صلح، وجودش لازم است، و بدون علم هیچ کشوری نمی تواند ثروت و قدرت بدست آورد.
علم همه ی این نفوذ در باورها را با توسل به واقعیات صورت داده است: آنچه علم در زمینه ی نظریات کلی گفته است می تواند محل تردید باشد، ولی نتایج آن در زمینه ی فنون بر همه آشکار است. علم سفیدپوستان را بر جهان مسلط ساخت، و فقط هنگامی بنای این تسلط سست شد که ژاپنیها فنون جدید را تحصیل کردند.
از این مثال، می توان نکته ای درباره ی قدرت عقل به طور کلی آموخت. در مورد علم، عقل به این سبب بر تعصب پیروز شد که توانست وسیله ی حصول اغراض موجود را فراهم کند، و نیز به این سبب که دلیل اینکه چنین کرده است آشکار بود. کسانی که می گویند عقل در امور بشری قدرتی ندارد این دو مطلب را نادیده می گیرد. اگر ما به نام عقل از کسی بخواهیم که اغراض اساسی خود را تغییر دهد-مثلاً به جای خوشبختی شخص خود، خوشبختی جامعه را دنبال کند-شکست می خوریم، و باید هم شکست بخوریم، زیرا که عقل به تنهایی هدفهای زندگی را معین نمی کند. همچنین اگر به تعصبات ریشه دار حمله کنیم و برهان خودمان مورد تردید باشد یا چنان دشوار باشد که فقط دانشمندان قوت آن را دریابند، باز هم شکست می خوریم. ولی اگر با شواهدی که برای هر آدم عاقلی که زحمت ملاحظه ی آنها را متحمل شود قانع کننده است بتوانیم نشان دهیم که ما به وسیله ی برآوردن نیازهای موجود را در اختیار داریم، آنگاه می توانیم تا حدی امیدوار باشیم که مردم حرفمان را باور خواهند کرد. این مطلب البته این شرط را هم در بر دارد که نیازهای موجودی که می توانیم برآورده سازیم ازان کسانی باشد که قدرت دارند یا می توانند قدرت بدست آورند.
این از باب قدرت «عقل» در امور بشری. اکنون می پردازم به صورت دیگری از اقناع که زور بکار نمی برد، و آن روش اقناع بنیانگذاران ادیان است. در این مورد، فراگرد کار، اگر به فرمول محض خلاصه شود، چنین است: اگر فلان قضیه صادق باشد، من خواهم توانست امیال خود را عملی سازم؛ بنابراین آرزو می کنم که آن قضیه صادق باشد؛ بنابراین، اگر ضابطه ی عقلی خیلی محکمی نداشته باشم، باور می کنم که آن قضیه صادق است. می گویند درست کیشی و تقوا باعث می شوند که وقتی من مُردم به بهشت بروم؛ باور کردن این حرف خوشایند است، بنابراین اگر آن را با قوّت به من عرضه کنند احتمالاً باور خواهم کرد. علت باور کردن در این مورد مانند مورد علم، گواهی واقعیات نیست، بلکه احساس خوشایندی است که از خود اعتقاد حاصل می شود، به اضافه ی قوت بیان محیط که باعث می شود این باور چندان باورنکردنی ننماید.
قدرت تبلیغات تجارتی هم ذیل همین موضوع قرار می گیرد. باور کردن اثر قرص فلان کارخانه خوشایند است، زیرا امید حال خوش تری را به ما می دهد؛ اگر به کرات و با قوّت گفته شود که فلان قرص اثر بسیار عالی دارد، باورکردن این حرف ممکن می شود. تبلیغات غیرعقلانی هم مانند تبلیغات عقلانی باید به امیال موجود انسان متوسل شود، منتها به جای رجوع به واقعیات مطلب را مکرر می کند.
اختلاف میان تبلیغات عقلانی و غیرعقلانی در عمل کمتر از آنچه در تحلیل بالا دیدیم متمایزست. در هر نوع تبلیغاتی معمولاً مقداری شواهد عقلانی وجود دارد، هرچند این شواهد به آن اندازه نیست که قاطع باشد؛ جنبه ی غیرعقلانی قضیه در این است که برای آن شواهد وزن بیش از اندازه قائل می شوند. باور، اگر ناشی از سنّت محض نباشد، حاصل چند عامل است: میل انسان، شواهد عینی، و تکرار. اگر میل یا شواهد وجود نداشته باشند، باور هم وجود نخواهد داشت؛ اگر مطلب از جانب یک عامل خارجی تکرار نشود، باور فقط در اشخاص استثنایی پدید می آید، مانند بنیانگذاران ادیان، کاشفان علوم، و دیوانگان. برای پدید آوردن یک باور توده گیر، که دارای عواقب اجتماعی مهم باشد، هر سه عامل باید تا اندازه ای موجود باشند، ولی اگر یک عامل افزایش یابد و دو عامل دیگر کاهش، نتیجه ممکن است چندان تفاوتی نکند. هرگاه دو باور به یک اندازه میل انسان را ارضا کنند، قبولاندن باوری که شواهد عینی زیادی ندارد بیش از باوری که دارای شواهد عینی قوی است تبلیغات لازم دارد؛ و بر همین قیاس.
از راه تأثیر تکرار است که دارندگان قدرت می توانند در باور مردم نفوذ کنند. تبلیغات رسمی دارای صورتهای کهن و تازه است. کلیسا شگردی دارد که از بسیاری جهات عالی است، ولی این شگرد پیش از اختراع چاپ پدید آمده است و به همین دلیل امروز آن تأثیر سابق را ندارد. دولت قرنهاست که روشهایی خاص خود به کار می برد: سر پادشاه را روی سکه نقش می کند؛ جشن تاجگذاری و بیست و پنجمین و پنجاهمین سال سلطنت می گیرد؛ نیروهای زمینی و دریایی را نمایش می دهد؛ و مانند اینها. ولی هیچکدام اینها به پای روشهای جدید یعنی آموزش و مطبوعات و سینما، رادیو و غیره نمی رسند. نظامهای تک قدرتی از این وسایل تا حد اعلای استفاده را می کنند، ولی هنوز زود است که درباره ی توفیق آنها داوری کنیم.
گفتم که تبلیغات باید به امیال انسان متوسل شود؛ این نکته را شکست دولتها در مواردی که برخلاف احساسات ملی دست به تبلیغات می زنند تأیید می کند، چنانکه پیش از جنگ اول در بخشهای بزرگی از امپراتوری اتریش و مجارستان، و در ایرلند در سال 1922 دیده می شد، و در هندوستان تا همین امروز دیده می شود. تبلیغات فقط وقتی موفق می شود که با یکی از تمایلات مخاطب هماهنگی داشته باشد: تمایل او به داشتن روح جاویدان، جسم سالم، عظمت میهن، و مانند اینها. هرگاه یک چنین دلیل اساسی برای قبول تبلیغات وجود نداشته باشد، مردم گفته های دولت را با تردیدی رندانه گوش می کنند. یکی از امتیازات دموکراسی، از نظرگاه دولت، این است که دموکراسی فریب دادن مردم عادی را آسان تر می سازد، زیرا که مردم گمان می کنند که دولت در دست خودشان است. مخالفت با جنگی که پیروزی فوری نداشته باشد، در دموکراسی بسیار دشوارتر از انواع دیگر حکومت است. در دموکراسی، اکثریت فقط وقتی می تواند با دولت به مخالفت برخیزد که نخست نزد خود اقرار کند که داوری اش درباره ی رهبران برگزیده اشتباه بوده است، و این کار دشوار و ناخوشایند است.
تبلیغات منظم، در مقیاس بزرگ، در حال حاضر در کشورهای دموکراتیک میان چند مرجع تقسیم می شود: کلیسا، تبلیغگرانی تجارتی، احزاب سیاسی، هیأت حاکمه (پلوتوکراسی) و دولت. در مجموع، همه ی این نیروها در یک جانب کار می کنند، به استثنای احزاب سیاسی مخالف دولت، و حتی آنها هم اگر امیدی به تشکیل دادن دولت داشته باشند بعید است که با نکات اساسی تبلیغات دولت ستیزه کنند. در کشورهای تک قدرتی دولت عملاً یگانه تبلیغاتگر موجود است. ولی به رغم قدرت فراوان تبلیغات امروزی، من گمان نمی کنم که اگر دولت در جنگ شکست بخورد نظر رسمی قبول عام پیدا کند. این شکست ناگهان دولت را دچار ناتوانی خاصی می سازد، نظیر ناتوانی یک دولت خارجی که بخواهد بر ضد احساسات ملی تبلیغات کند؛ و دولت هر قدر برای برانگیختن احساسات جنگجویانه در مردم آنها را بیشتر به پیروزی امیدوار ساخته باشد، وقتی که معلوم شد از پیروزی خبری نیست واکنش سخت تر خواهد بود. بنابراین باید انتظار داشت که جنگ آینده نیز مانند جنگ گذشته انقلابهایی را برانگیزد، سخت تر از انقلابهای 1917 و 1918، زیرا که خود جنگ نیز ویران کننده تر خواهد بود. باید امیدوار بود که فرمانروایان از خطر کشته شدن به دست توده ی مردم بیندیشند، زیرا که این خطر از خطر کشته شدن سربازان به دست دشمن کوچک تر نیست.
در خصوص قدرت تبلیغات دولتی به آسانی می توان گزافه گفت، مخصوصاً وقتی که این تبلیغات رقیبی هم نداشته باشد. هرگاه تبلیغات دولتی همّت بر این بگمارد که مطالب نادرستی را به مردم بقبولاند که گذشت زمان نادرست بودنشان را آشکار خواهد کرد، وضع آن از وضع کسانی که در دفاع از ارسطو به گالیله حمله می کردند بهتر نخواهد بود. اگر دو دسته از دولتهای مخالف هم داشته باشیم که هر کدام می کوشند قطعی بودن پیروزی خود را در جنگ در ذهن مردم فرو کنند، دست کم یک طرف این دعوی دچار رسوایی سختی خواهد شد. وقتی که هرگونه تبلیغات مخالف دولت ممنوع باشد، فرمانروایان احتمالاً معتقد خواهند شد که می توانند هر باوری را به مردم بقبولانند، و در نتیجه بی خیال و بی پروا خواهند شد. دروغ برای اینکه بتواند قوّت خود را نگه دارد باید رقیبی هم داشته باشد.
قدرت بر باورها نیز، مانند سایر اشکال قدرت، متمایل به ادغام و تراکم است، و منطقاً به انحصار دولت منجر می شود. ولی حتی قطع نظر از جنگ، مشکل بتوان گفت که انحصار در دست دولت، دولت را از آسیب مصون خواهد ساخت. در زمان دراز، کسانی که قدرت را در اختیار دارند به منافع مردم عادی بیش از اندازه بی اعتنا خواهند شد، و بر ضد قدرت دولت قیام خواهد کرد، دیر یا زود لوتر تازه ای پیدا خواهد شد و بر ضد قدرت دولت قیام خواهد کرد، و مانند سلف خود چنان بسرعت پیروز خواهد شد که دولت مجال سرکوبی او را نخواهد داشت. این امر روی خواهد داد، زیرا که فرمانروایان گمان می کنند روی نخواهد داد. ولی آیا این تغییر، وضع را بهتر از سابق خواهد کرد یا بدتر، مطلبی است که پیش بینی اش ممکن نیست.
تأثیر سازمان دادن و وحدت بخشیدن به عمل، در کار تبلیغات نیز مانند کارهای دیگر، این است که انقلاب عقب بیفتد؛ ولی وقتی که انقلاب پیش بیاید صورت قهرآمیزتری خواهد داشت. وقتی که فقط یک عقیده از طرف دولت مجاز شناخته شود، مردم مجالی برای اندیشیدن و سبک و سنگین کردن انواع عقاید نخواهند داشت و فقط یک موج عظیم خشم می تواند مسلک مستقر را براندازد؛ و برای اینکه جبهه ی مخالف آنقدر اراده و قهر داشته باشد که در نبرد خود پیروز شود، لازم است که حتی جنبه های صحیح مسلک دولتی را هم انکار کنند. تنها چیزی که انکار نخواهد شد اهمیت استقرار فوری یک مسلک تازه است، زیرا که این امر برای پیروزی ضرورت دارد. بنابراین از نظرگاه عقلانی احتمال وقوع انقلاب در حکومت تک قدرتی نباید ضرورتاً اسباب بهجت خاطر گردد. آنچه باید بیشتر آرزویش را داشت افزایش تدریجی احساس امنیت است، که باعث کاهش یافتن تعصب خواهد شد، و باعث پدید آمدن مجال کاهلی-که بزرگ ترین فضیلت فرمانروای حکومت تک قدرتی است و بالاتر از آن فقط یک فضیلت دیگر برای او وجود دارد، و آن وجود نداشتن است.

پی‌نوشت‌ها:

1. البته با مطالعه ی تاریخ زندگانی انبیاء الهی درمی یابیم که آنها هیچگاه از قدرت نظامی به منظور ترویج دین داران بهره نبرده اند(راسخون).
2. Society of Friends یا کویکرها (لرزندگان از خوف خدا) فرقه ای مسیحی که در اواسط قرن هفدهم میلادی در انگلستان تأسیس شد این فرقه با مراسم مذهبی و سلسله مراتب روحانیت مسیحی مخالف و به سادگی در رفتار و پوشاک معتقد است.-م.

منبع مقاله: راسل، برتراند؛ (1367)، قدرت، ترجمه: نجف دریابندری، تهران: خوارزمی، چاپ پنجم.